از اون موقع به اینور هروقت میخوام دَرِ اتاق سرور رو ببندم قبلش چک میکنم پَشه ها اون تو گیر نیفتاده باشن
تا لحظات پایانی عمرشون رو توی سرما و انبوه امواج و اشعه های مغناطیسی و الکترو مغناطیسی و از اینا فاجعه تر، تنهایی سر نکنن
بهشون میگم باقی عمرتون رو مدیون مهربونیای تو هستن، بعدم پیشتشون میکنم بیرون
خودمم از خوشی اینکه باقی عمرمو قراره با مهربونیای تو سر کنم با یه لبخندِ از ته دل، محل واقعه رو ترک میکنم