53

امروز مادرم نوبت دکتر داشت(خداروشکر مشکل خاصی نبود)

باید میرفتیم پارکینگ

من رانندگی میکردم

از مسیری اومدم که از محله شما رد بشم

به اون نزدیکا که رسیدیم بابام گفت عه خونه فلانی اینا (اسم پدرتو گفت)

منم گفت عه خود فلانی اینا!!

باورت نمیشه همون لحظه بابات با ماشین جلومون سبز شد

خیلی بامزه بود کلی خندیدیم

فرصت نشد همدیگه رو ببینیم

نمیدونم بابات مارو دید یا نه ولی حس خوبی بود انگار یه نشونه واسه دل تنگ من بود

برگشتنیم همیشه میندازیم از کمربندی میریم ولی این سری گفتم بابا بذار از تو شهر بریم 

گفت باشه

دوباره اومدم از محله شما رد شدم

حالا قشنگ تابلو بود واسه چی من از این مسیر اومدم

وقتی رد شدیم بابام گفت اگه دیگه نمیخوای توی شهر دور بزنی(منظورش محله شما بود) از این سمت برو به سمت کمربندی

یه کوچولو خجالت کشیدما ولی یه حس جسارتی بهم میگفت کارت ایراد نداشت

از اینکه علاقم به تو و مهم بودنتو به خانوادم نشون میدادم خوشحال بودم


بخند و درس بخون :) محله ,رد ,ولی ,اومدم ,یه ,کمربندی ,محله شما ,از این ,بابام گفت ,گفت عه ,فلانی اینامنبع

4

13

12

18

22

23

25

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها

بازیا اخبار روز تکنولوژی مرکز لیزر موهای زائد نیاوران Hayden1xbyi6s blogi fdertg کرد موزیک خرید اینترنتی مووی BraindumpsStore الان بخر تحویل بگیر